بنده خدا با خانوم آرایش کرده ش وارد بازار شد و داشت به مغازه ها نگاه می کرد.
مغازه دارها هم به خانوم آرایش کرده ش نگاه می کردن و به همدیگه نشونش می دادن و یواشکی زیر لب به همدیگه یه حرفایی می زدن!!
وسط بازار یه پسر جوونی اومد جلو و خیلی مؤدب سلام کرد و گفت: آقا ببخشید معذرت می خوام اجازه هست به خانومتون نگاه کنم؟؟؟؟!!!!!!!!!!
تا این حرف رو زد مرد به غیرت اومد و یقه جوون رو محکم گرفت و بعداز چندتا فحش زشت به دیوار کوبید و گفت: تو غلط می کنی که به خانوم من نگاه کنی….
مگه تو خودت ناموس نداری عوضی؟؟
جوون به زحمت خودش رو از زیر فحش و کتک مرد بیرون کشید و گفت: ببخشید آقا دیدم همه دارن به خانومتون بی اجازه نگاه می کنن من با خودم گفتم یه اجازه ای گرفته باشم که نامردی نکرده باشم………!!!!!
باشه اگه اجازه نمی دید به خانومتون نگاه نمی کنم!!!
خداحافظ…..