راهیان نور
شهادت داستان ماندگاری آنانیست که دانستند دنیا جای ماندن نیست
چند روز پیش توفیق پیدا کردم ،در سفری کوتاه، جهت تجدید میثاق با آرمان های شهدای گرانقدر ، به منطق عملیاتی جنوب بروم ، در بازدید از تمامی مناطق هوا بسیار خوب عالی بود ولی وقتی رسیدیم به شلمچه ،با باران بسیار شدیدی روبرو شدیم که حتی پیاده شدن از ماشین دشوار بود ،لذا به اصرار یکی از دوستان و به بهانه اینکه برویم تا ان اشاالله شسته بشویم و در حالی که فکر میکردم دارم کار شاقی میکنم از ماشین پیاده شدم و راهی ورودی یادمان شدیم .
به محض اینکه وارد ورودی یادمان شدم فارغ از اینکه زمین ، زمین راه رفتن نبود بلکه بیشتر شبیه سرسره یا پیست اسکی روی گل شده بود ، دیدم زن و مرد و بچه و حتی پیرمردها هم برای زیارت دارن به سختی حرکت میکنند و ان موقع بود که قدری خجل شدم و دوربین موبایل را روشن کردم تا چند روایت تصویری هم برای شما خوبان داشته باشم ، اما آن چیزی که توجه مرا جلب کرد صحبت های مادر و دختری بود که مادر میگفت " حالا بسه دیگه ،حتما باید تا داخل یادمان برویم ؟ از همین جا هم زیارتمون قبوله ان شاءالله" که دخترش در جواب گفت " میخواهم ببینم شهدا و رزمندگان چه کشیدند در این شرایط ، بیا مادر جان تازه ما الان گلوله و سرب داغ هم نداریم که اونها داشتند..."
چشممان به دست دشمنان نباشد که کی تحریم را برمی دارد،کی فلان نقطه را موافقت می کند.به درک!